در این مطلب رمان بی هیچ دردان را اماده کردیم.برای دانلود رمان بی هیچ دردان از سامان شکیبا در ادامه مطلب همراه تک رمان باشید.
خلاصه رمان بی هیچ دردان
میخوای بدونی عاقبت دختری که رئیس بی رحمش عاشقش شد چی میشه؟
بخشی از رمان بی هیچ دردان
کرمی باز هم با اخم هایی درهم و لحن رئیس مابانه همیشگی، صدایشان زد.
-خانم ها سریع تر لطفاً.
همگی پچ پچ کنان به سمت سالن آمفی تئاتر رفته و هر کسی دلیلی برای این اجتماع حدس میزدند.
طلوع در حالیکه شکلاتش را در دهان میمکید، گفت:
-وقتی گفته همــــه بیان، از اون مدیر داخلیش گرفته تا ماها، یعنی خیلی کارش مهمه لابد!
حکیمه خانم که درد پا امانش را بریده بود، خودش را روی صندلی انداخت.
-آره دخترم، به جز آخرای اسفند، که رسم داره به همه عیدی بده، تا حالا یادم نمیاد همه رو خواسته باشه.
طلوع که شیطنت ذاتی اش اجازه نمیداد جایی بند شود، مدام نگاهی به اطراف می انداخت.
-پس کی میاد؟ دلم براش تنگ شده، خیلی جیگره به خدا!
حکیمه خانم با ترس نگاهی به دور و برش انداخت و پر عتاب نگاهش کرد.
-هیس! این حرفا چیه میزنی؟ زشته دختر.
پوفی کشید و این بار نگاهش روی سینا فکور ثابت ماند.
حسابدار هتل، که علاوه بر طلوع بین دیگر کارمندان، خصوصا خانم ها محبوبیتی ویژه داشت!
با سقلمه ای که به پهلویش خورد، آخی گفت و به اجبار نگاهش را از او گرفت.
-حکیمه جون، چرا میزنی قشنگم؟
-دخترم، زشته اینقدر هیز بازی در نیار! صد رحمت به هر چی پسره، یه جوری زل میزنی که کم مونده جوون مردمو با نگات بجویی!
لینک دانلود
این رمان بصورت انلاین می باشد.برای خواندن و دانلود رمان بی هیچ دردان از سامان شکیبا در کانال نویسنده عضو شوید.