در این مطلب از سایت تک رمان، رمان عصیان فراموشی را اماده کردیم.برای دانلود رمان عصیان فراموشی از مریم نیک فطرت در ادامه مطلب همراه ما باشید.
مقدمه رمان عصیان فراموشی
“بسم الله الرحمن الرحیم”
(عصیان فراموشی)
زیبایی گاهی میان بطن ابرها پنهان میشود…
گاهی هم از میان بطنشان قطره هایی میچکد…
گاهی میشود آواز دردناکی که از حنجره ی یک مرغ عشق بیرون میدود…
زیبایی پیدا کردنی نیست ، دیدنی ست.
مثل قطره های شبنم روی گلبرگ های یک گل محمدی یا قدم زدن یک دختر میان باران و اشک هایی که تفاوتشان با قطره ها حس نمیشود…
زیبایی همان ساقه ایی ست که از ریشه های درون خاک جان میگیرد و یک گل زیبا از وجودش سر بر میکشد…
زیبایی دیدنی هم نباشد حس شدنی ست.
همانند فریاد دریا ، بوی خوش گل های یاس و یا ترنم باران روی شیروانی خانه…
و گاهی زیبایی همان عشق در نگاه یک عاشق است و تپش های قلبی که آن عشق را فریاد میزند…
بخشی از پارت اول رمان عصیان فراموشی
آواز باران هم میان گرگ و میش هوا آرام شدنی نبود و هر لحظه محکم تر بر شیشه کوبیده می شد. این هوا با همه ی زیبایی داشت خفه اش میکرد. چشمان بسته ی دخترک با قلبش غریبه بود. از لای پنجره باز سوز سردی داخل وزید و از حصار نازک پیراهنش رد شد. قلبش محکم تر میکوبید و این اضطراب انگار قرار نبود تمام شود. پاییز داشت با بارانش میان این غم با بیرحمی خوش رقصی میکرد.
نگاهش تلخ تر روی صورت رنگ پریده ی دخترک چرخ خورد. نفس گرفت. انگار روزگار برای لحظه های باهم بودنشان چرتکه انداخته بود که حتی نتوانست از چشمان دلربایش سیر شود. لب بهم فشرد و بغض جهنده اش رامیان گلویش اسیر کرد. سرما تا نگاهش بالا رفت و قطره های اشک در تیله های خاکستری اش یخ زد. امشب انگار قرار بود میان دل این مرد طوفان به پا شود. سوز وحشیانه ایی قلبش را تکان داد. قدم هایش سخت جلو رفت. تا جایی که تنش به میله ی سرد تخت چسبید. نگاهش تیره شد. دستش به دست سرد دخترک وصل شد و نوک انگشتش آنژیوکت را لمس کرد. نگاه مردانه اش بالاخره هاله ی بغض را کنار زد و اشک هایش مظلومانه روی گونه اش قل خوردند. کمرش خم شد و لب هایش روی پیشانی مهتاب گونه دخترک سجده کرد. چیزی تا صبح نمانده بود و آسمان تصمیم نداشت از اشک ریختن دست بکشد. دستش تا روی صورتش بالا رفت و نوازش هایش را از سر گرفت.
صدای هق هق مردانه اش با آوای دلتنگ باران درهم آمیخت و سکوت اتاق نیمه تاریک را شکست.
یک هفته گذشته بود و این دختر هنوز پلک باز نکرده بود. دلتنگی مغلوبش کرد و تنش روی صندلی همدم شده این روزهایش رها شد. حتی پرستارها هم نمیتوانستند مانع ماندنش در اتاق شوند. آن ها هم فهمیده بودند این مرد برای زنده ماندن به این زیبای خفته محتاج است.
لینک دانلود
رمان عصیان فراموشی از مریم نیک فطرت بصورت انلاین می باشد.برای دانلود رمان عصیان فراموشی از مریم نیک فطرت در کانال نویسنده عضو شوید.