در این پست رمان دلارای از حنانه فیضی را آماده کردیم.برای دانلود رمان دلارای از حنانه فیضی در ادامه مطلب همراه تک رمان باشید.
بخشی از رمان دلارای
وارد برج که شدند نگهبان زیرچشمی نگاهی به دلارای انداخت و چاپلوسانه برای آلپارسلان سر تکان داد
الپارسلان اعتنا نکرد و پایش را روی گاز فشرد
در پارکینگ که ایستاد به دلارای اشاره زد :
_ پیاده شو
دلارای بدون مخالفت از ماشین بیرون رفت و کنار آسانسور ایستاد
با به یاد آوردن روز اولی که لباس هایش را در آسانسور عوض کرده بود لب گزید
هنوز هم دلخور بود
بخاطر تحقیر هایش
بخاطر حرف ها و رفتارهایش
بخاطر وضع ترحم برانگیزی که در آن گرفتار شده
بخاطر اسم زن صیغه ای که هرچه قدر هم انکارش میکرد اما بازهم بود
بخاطر همه چیز دلخور و کلافه بود اما مثل همیشه سعی کرد قوی باشد
“هنوز یک هفته هم نشده … به همین زودی کم آوردی؟”
آلپارسلان در آسانسور را باز کرد داخل رفت
لینک دانلود
این رمان در حال تایپ می باشد.